تازه الان فهمیدم چی ها شده
اصلا باورم نمیشه
یعنی چقد پستم من اون حرفارو بزنم
که چی بشه که آبروی عشق خودمو ببرم
دیشب تا صبح کلی فکر کردم امروز که فهمیدم حرفارو
از خجالت حتی نتونستم جلوی زهرا سرمو بالا بگیرم
اگه من جای زهرا بودم یه سیلی هم پیش دوستام می خوابوندم گوشم
اگه من اون حرفارو زدم واقعا پستم
کاش قبل اینکه زهرا اون حرفارو بهم میزد قبلش میدونستم چی شده
تا پیش زهرا به دوستام میگفتم من کدوم حرفو زدم
حیف نمیدونستم,تازه الان بهم گفتن
وقتی به دوستام گفتم این حرفارو که میگین من کی گفتم با زهرا قراره عقد کنم
مگه نگفتم بهم نه میگه
مگه نگفتم زهرا دختره خوبیه با اون مزاحمش رابطه نداره
پس چرا رفتید گفتید قراره عقد کنید یا گفتید دوستید با هم مگه من نگفتم من اصلا اهل دوستی نیستم فقط زهرارو دوست دارم
وقتی این حرفا و کلی حرف دیگه مکانش نیست اینجا بنویسم به دوستام گفتم گفتن خود زهرا گفت به ما
گفت میگن تو این حرفو زدی مام گفتیم حتما زدی که خود زهرا میگه وگر نه تو که به ما نگفتی قراره عقد کنیم
خدایا من سرم گرم کاره خودم بود اصلا نمی دونستم دارن چیا میگن
چرا تو کاری نکردی زهرا ناراحت نشه
تو که میدونی همه چیو
میدونی دارم تو دلم میسوزم به خاطره حرف نزده
عجب دوستایی داریم تازه بهم میگن ما خواستیم شما دو تارو رودر رو کنیم بدونیم کدوم راست میگید
دوست نه فضول دوست نه دشمن
تنها کسی که از ماجرا خبر نداشت من بودم
دیشب زنگ زدم به دوستم قصمش دادم به زهرا اس داده آخرش گفت ماجرارو
گفت فقط می خواست زهرارو راضی کنه
حداقل مثل هم کلاسیام نامرد نبوده
وقتی قضیه رو گفتم کلی خندید دید ناراحتم گفت بذارزنگ بزنم زهرا
من نذاشتم گفتم همینجوریشم از من ناراحته
گفت اگه جای من بود کلا هم کلاسیارو میزدم دستو پاشونو میشکستم
چطور تونستن اون حرفارو بزنن
گفت من که از اول با خبر بودم می دونستم بهت نه میگه
حالا چرا اونا گفتن عقد کردین....!!!
اونم ناراحت شد
نمیدونم بخدا فقط خدارو دارم به زهرا بگه چی شده
ای خدا چقد بسوزم
نظرات شما عزیزان: